ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب


می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است


فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه دلبری حوری سرشت


راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر


گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را


خیام
چون مُرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید :))