صبح فرداي پس از شب ازدواج كه چشم از خواب باز ميكني با ديدن فاجعه اي كه به بار آوردي، با فروكش اون ميل لعنتي كه دوران مجردي رو عذاب آور كرده بود، با ديدن هزار و يك كار انجام نداده و با ديدن مسؤوليتهايي كه در قبال با هم بودني سخيف و زودگذر قبول كردي آه از نهادت در خواهد اومد...
يك نگاه به اوني كه روي تخته ميندازي
هنوز خوابه!
آرزو ميكني كاش تو هم خواب بودي
كاش اين فقط يه خواب بي تعبير بود و همه چي بر ميگشت به قبل..
ولي امكانش نيست
تو ديگه متأهلي...
این کامنتی بود که تو یه وبلاگ خوندم
نمیدونم چقدر درسته
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۹ ساعت 19:5 توسط تایمر
|