خوب اون قضیه  ظاهرا ردیف شده

امروز این لوله اشپزخونه گرفت و اب زد بالا و رید تو حالم

 

وقتی میای صدای پات...

 

خیلی دلم گرفته

از بعضی نامروتی ها

یه دفعه یه گروه بهم پیچیدند

 

 

پر بزن دوباره...

 

 

 

خدایا خیلی دلم میخواد که بیام زیارت امام رضا

کاش  شرایطش فراهم میشد........

 

 صبح فرداي پس از شب ازدواج كه چشم از خواب باز ميكني با ديدن فاجعه اي كه به بار آوردي، با فروكش اون ميل لعنتي كه دوران مجردي رو عذاب آور كرده بود، با ديدن هزار و يك كار انجام نداده و با ديدن مسؤوليتهايي كه در قبال با هم بودني سخيف و زودگذر قبول كردي آه از نهادت در خواهد اومد...
يك نگاه به اوني كه روي تخته ميندازي
هنوز خوابه!
آرزو ميكني كاش تو هم خواب بودي
كاش اين فقط يه خواب بي تعبير بود و همه چي بر ميگشت به قبل..
ولي امكانش نيست
تو ديگه متأهلي...

این کامنتی بود که تو یه وبلاگ خوندم

نمیدونم چقدر درسته

گاهی اوضاع خیلی پیچیده میشه

باز هم غروب سنگین و غم انگیز و  طاقت فرسای جمعه و این بار یه اهنگ غمناک از بابک فروزان

 

بوسه خورشید به تن بارون  دو قطره مهتاب    نماز دریا    دعای ابرا    ساز پریا

درخت سیب و حرمت آب و  یه لب تشنه   گریه بی بی از یه پشت عینک شکسته

من از صدای بارون تو کوچه خاطره دارم یه عکس یادگاری با غروب جمعه دارم...

 

 

موندم با این قضیه جدید چه کنم؟...............

Nino rota

Harry connick

Al martino

Carmine coppola

خدایا! امروز رو هم به خیر کن

این اهنگ sicilian medley رو خیلی دوست دارم

حال یا اینده

از وقتی که یادم بود همین بوده

اینکه میرسم یا نه ؟

با کی دارم کورس میزارم

به کجا چنین شتابان؟

شاید یه مقداریش اجباری باشه

ولی میتونم با اختیارم اونو تعدیل کنم

همیشه نگاه به اینکه اینده رو مورد توجه قرار بدم یا حالو مورد تردیدم بوده

میگن حال همون اینده دیروزه

پس به فکر حال باش

ولی مگه میشه به فکر اینده نبود

یا اینکه در حال به فکر اینده باشیم

یا حال رو با توجه به اینده بسازیم

خودمم گیج شدم

 

 

ولی در هر صورت الان چاره دیگه ایی ندارم

دارم؟!

بالاخره این رستورانی که باقالو پلو مخصوص داشتو یافتم  جاشو عوض کرد

الان خیلی خمارم

سرم داره گیج میره

یک لحظه فکر این روزهای من باش! میخوام یک عمر تو فکر تو باشم...

حقیقت داره خوشبختی هنوزم!  یه لحظه با حقیقت زندگی کن...

تو با من بودی از اغاز قصه از اونجایی که تو دنیا نبودم....

موندم چیکار کنم برم کنگره یا وایستم کارارو پیش ببرم که پس نیفتم

خدایا کمکم برسم

رفتیم تئاتر. الان اومدیم

جالب بود

کلی کار دارم احتمالا کلاس صبحه رو کنسل کنم

کم کم دارم به این نتیجه میرسم که چمع کردن همه چیز با هم سخته

نمیرسیم!!

دیگه اختیار و عنان داره از دستم در میره

 

بزار یک لحظه این رویای من شه...

 

 

توی این خونه یک ارامشی هست...

 

 

واقعا موجود تنفر انگیزی هست

هدفش از تمسخر من چی بوده؟!

همیشه منتظر یک سوتی هست

بدبخت عقده ایی.....