مموری
اومدم ساری شاید بیش از سی بار زنگ زدم تا جواب بدی در نهایت میدون امام همو دیدیم وقتی التماس کردم قبول کردی رفتیم شالی غذا خوردیم تو گفتی بالا نمیای من رفتم با شوق دو تا ماهیچه گرفتم تو ماشین خوردیم سمند بود تو قبلش با پراید هم با من اومدی ولی گفتی در این مورد فکر نکن بعد ماهیچه رسوندمت بابل سرعت زیاد بود کمی ترسیدی راه رو یکم اشتباه رفتیم رفتیم سمت جویبار و بعد برگشتیم بابل رسیدم اون ور خط پیاده کردمت قبلش به خاطر سید بودن بهم یه ده تومنی دادی اون ده تومنی با اون نوشته ای که ازت گرفتم که فصول نوشته بود شد خاطره های زندگی من واسه همیشه در نهایت اما نشد خدا میدونه تو چی کشیدی و من چی میکشم...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۷ ساعت 21:24 توسط تایمر
|