مموری

اومدم ساری شاید بیش از سی بار زنگ زدم تا جواب بدی در نهایت میدون امام همو دیدیم وقتی التماس کردم قبول کردی رفتیم شالی غذا خوردیم تو گفتی بالا نمیای من رفتم با شوق دو تا ماهیچه گرفتم تو ماشین خوردیم سمند بود تو قبلش با پراید هم با من اومدی ولی گفتی در این مورد فکر نکن بعد ماهیچه رسوندمت بابل سرعت زیاد بود کمی ترسیدی راه رو یکم اشتباه رفتیم رفتیم سمت جویبار و بعد برگشتیم بابل رسیدم اون ور خط پیاده کردمت قبلش به خاطر سید بودن بهم یه ده تومنی دادی اون ده تومنی با اون نوشته ای که ازت گرفتم که فصول نوشته بود شد خاطره های زندگی من واسه همیشه در نهایت اما نشد خدا میدونه تو چی کشیدی و من چی میکشم...

خواب

دیشب اشتباهی قرص اضافه خوردم رفتم و زود برگشتم به علت خواب شدید دوباره از ده و نیم تا دو و نیم خوابیدم و خواب اونو دیدم خواب دیدم اون یک کلاس دیگه هست و من معاون پژوهشی دانشجویی هستم که این سمت رو از دست دادم از خواب پریدم گمش کرده بودم ترسیدم الان من و ... باید بچه دار بشیم...

قهر

خب الانم با من قهره

خدایا زندگی برای من خیلی سخت میگذره

خدایا کمکم کن

تقریبا همیشه یا در حال بحثیم یا قهر نهایت خیلی خوب باشیم سکوت

نمیدونم چی میشه تهش ولی خیلی برام سخت میگذره

راه حل چیه؟

کاش میدونستم راه حل چیه؟

 

مهر ۹۷

امروز یادی از گذشته ها کنم که چقدر فوتبال دوست داشتم پانزده سال قبل

الان یه نخ سیگار لایت تو بالکن بعد بارون