یک بار گفتی باور کردم، دوبار گفتی شک کردم، بار سوم گفتی فهمیدم دروغ می گویی!


رسما دارم دیوانه میشم

خاکسپاری جنازه فتنه


احساس حرکت در تونلی که در انتهای آن نوری دیده می شود، احساس بیرون آمدن از جسم و نگریستن به بدن خود و آنچه در اطراف آن می‌گذرد از بیرون، رویارویی با عزیزان و افرادی که مورد علاقه متوفی بوده‌اند و یا مرور سریع زندگی فرد

2 هفته دیگه...

نه نای رفتن دارم نه نای موندم

فرهنگ مزخرف

واقعا عمر و جوانی من نرفته؟

یه فیلمهایی همیشه هست  که الان پیش من اینجاست

از اون فیلمهای تلخی که دادشه من توشون پیداست

از اون فیلمها که یک عمره به چشمه ما شده ممنوع

ازون اسرار بی پرده شبیه شعری از محمود...

به زیره سقفه این خونه منم عینه تو مهمونم  منم مثله تو میدونم ...


خدایا کمکم کن


اگر روباه موعظه می‌کند، مواظب غازهای خود باشید

You're hunting me

In the night in your fantasy It's the sign of a gypsy queen Endless dream, you're hunting me
I feel the need I never felt love so deep Love is so dangerous, mysterious I try to win, baby
Oh, in Shaire You won't have my love for free You are selling frozen tears Journey to my heart and fears in Shaire
In Shaire you will play a game with me You are stealing memories My heartbeat is a loving beat in Shaire
In Shaire you try Breaking the rules, make white doves cry In Shaire I know All your love will come and go When I say you will take all my feelings away In Shaire
[

You're hunting me Winning games of the night I see Loving you such is such a thrill You make me feel, you're hunting me

You're holding me I'm lost in a lonely sea And behind your painted smile You're a child, you try to win, baby
Oh, in Shaire You won't have my love for free You are selling frozen tears Journey to my heart and fears in Shaire
In Shaire you will play a game with me You are stealing memories My heartbeat is a loving beat in Shaire
In Shaire you try Breaking the rules, make white doves cry In Shaire I know All your love will come and go When I say you will take all my feelings away In Shaire


مصباح یزدی ادامه داد: آنها پس از بررسی‌های زیاد به اجماع تصمیم گرفتند و تصریح به اصلح بودن آقای باقری لنکرانی داشتند. از طرفی هم بنده بینی و بین الله از قریب به هفت سال (!)پیش به این نکته رسیده بودم و به کسی اعلام نکرده بودم و حتی اظهار تمایل به آن هم نکردم. از آنجا که تصمیم آنها مغایر با شرع نبود، تصمیم آنها را تأیید کردم، و رأی آوردن یا نیاوردن ایشان و یا گله مند شدن دیگران را دلیلی بر ترک وظیفه شرعی خود ندیدم.
وی ابراز داشت: شرایط به گونه‌ای شد که آقای باقری لنکرانی علیرغم اصلح بودن، با توجه به شرایطی که پیش آمد کنار رفت و با توجه به این‌که آقای جلیلی به صورت جدی به میدان آمدند، ایشان تکلیف را از دوش خود، برداشته شده دیدند.

ئیس ستادکل نیروهای مسلح افزود: آنها چون دین را درک نکردند، موضوع را سیاسی و حزبی، طرفداری از این حزب و ... معرفی می‌کنند در صورتی که اینها نیست بلکه ولایت همان توحید است همان وحدانیت است همان خدای متعال است که در نبوت ظاهر می‌شود و نبوت محصولش ولایت است.

فیروزآبادی سپس به بیان خاطره‌ای پرداخت و گفت:‌ چپی‌ها در مجلس چهارم یک لایحه به مجلس بردند که سهمیه رزمندگان را از دانشگاه‌ها کسر می‌کرد، من پشت تریبون مجلس به عنوان دفاع از رزمندگان گفتم که اینهایی که می‌گویند رزمنده‌ها از هوش و عقل سرشاری برخوردار بودند که امام را انتخاب کردند و حاضر شدند جانشان را برای امام بدهند،‌ بنابراین استدلال اینها بیجاست.

وی تصریح کرد: مجلس هم این استدلال را پذیرفت، دو فوریتی هم بود و با حضور شورای نگهبان، مجلس استدلال را پذیرفت و لایحه در جا رد شد.

رئیس ستادکل نیروهای مسلح ادامه داد: کسی که ایمان و ولایت دارد و ولایت را درک می‌کند یعنی اینکه عقل هم دارد و فکرش از بقیه بازتر است، بهره هوشی‌اش از بقیه بالاتر است که آمده و بهترین را انتخاب کرده است.

سرلشکر فیروز‌آبادی در بخش پایانی سخنان خود افزود: همه کارهایی که ما در سایه ولایت در محل کار و در منزل انجام می‌دهیم و حتی خواب ما عبادت بزرگی است که در حد جهاد برای همه ما نوشته می‌شود و همین مجاهدت‌ها است که آن انوار الهی و نسیم اسماء حسنی الهی را می‌آورد، همین‌ها ما را جزو رفقای پیامبر می‌کند

نه مرادم نه مریدم ، نه پیامم نه کلامم، نه سلامم نه علیکم، نه سپیدم نه سیاهم. نه چنانم که تو گویی، ...نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی. نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته و نه برده‌ی دینم نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم، نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده پیرم، نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم، نه بهشتم چنین است سرشتم این سخن را من از امروز نه‌ گفتم، نه‌ نوشتم، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم. حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو... گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم، تا کسی نشنود آن راز گهربار جهان را، آنچه گفتند و سرودند تو آنی ...خود تو جان جهانی، گر نهانی و عیانی، تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی تو ندانی که خود آن نقطه عشقی تو اسرار نهانی همه جا تو نه یک جای ، نه یک پای، همه‌ای با همه‌ای همهمه‌ای تو سکوتی تو خود باغ بهشتی. تو به خود آمده از فلسفه‌ی چون و چرایی، به‌ تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی، در همه افلاک بزرگی، نه که جزئی ، نه چون آب در اندام سبوئی،خود اوئی به‌خود آی تا بدرخانه‌ی متروک هرکس ننشینی و به‌ جز روشنی شعشعه‌ی پرتو خود
هیچ نبینی و گل وصل بچینی به‌خودآ...

ادامه نوشته

طاقت فرساست


یک ماه دیگه ....


یاد انتخاب رشته ام  افتاد 4 ساله پیش همین  موقع  یادم  رفته  بود

اگه اون  عوض نمیکرد  من اینجا  نبودم ولی یادم نمیاد  بعدش چی زدم

جالب بود  اینترنت دانشکده  قطع  شد ومن رمزش  رو گرفتم  و بدو  رفتم خونه تو اینترنت خانگی  درستش  کردم  کمتر  از نیم ساعت باقی مونده بود

قسمت  این بود

برا ثبت  در داستان  زندگیم


واقعا سخته  واقعا  سخته

really so hard