یه اهنگی هست که هر وقت که میزارم احساس میکنم باید بیام یه مطلبی رو هم بزارم

مطلب پایین تو میلم اومده بید

بعد از پریروز و دیروز که پر هیاهو گذشته بود امروز به غایت اروم

هوا فوق العاده سرد شده به طوری که بخاریم کم اورده

 

 

دست از حق ‌به ‌جانب بودن بردارید

کدام را می‌خواهید: اینکه حق با شما باشد یا اینکه خوشبخت‌ باشید؟

در اکثر مواقع فقط می‌توانید یکی از اینها را انتخاب کنید. شما کدام را انتخاب می‌کنید؟

کدامیک از این ارزش‌ها برای شما ارزشمندتر است؟

بیشتر افراد بدون اینکه حتی متوجه باشند، انتخابشان این است که حق با آنها باشد حتی اگر این به از دست رفتن شادی و خوشبختیشان تمام شود. آخر این مقاله احتمالاً متوجه می‌شوید که شما هم یکی از این افراد هستید.


آدم‌ها برای به کرسی نشاندن حرفشان با هم دعوا می‌کنند و اعصاب خودشان و اطرافیانشان را خرد می‌کنند. این کارها زندگی را کوتاه می‌کند‌ و موجب خراب شدن، روابط، کار و حتی کشورها می‌شود.

هیچ چیز به اندازه حق را به جانب خود کردن نمی‌توانید موجب خراب شدن خوشبختی شود. برای اینکه به شما ثابت شود، کسانی که می‌شناسید در سیاستها، الگوهای رفتاری، دیدگاه‌ها و همه مسائلشان شدیداً مصر هستند را در نظر بگیرید. این افراد معمولاً بیشتر از هر کسی قضاوت می‌کنند، به دیگران توهین می‌کنند، شکایت می‌کنند، و از همه هم بیشتر رنج می‌برند. همه زندگیشان انباشته از بدبختی است. این مسئله معمولاً به سلامت فیزیکی آنها هم سرایت می‌کند.

بااینحال بیشتر افراد متوجه نیستند که انتخاب بین این دو ارزش—یعنی حق به جانب بودنشان و خوشبختیشان—در بیشتر موقعیت‌های حیاتی زندگی وجود دارد. و عدم آگاهی از آن باعث می‌شود که غریزه‌شان به‌جای آنها انتخاب کند. و انتخاب غریزه مطمئناً کوته‌بینانه، مملو از ترس، دفاعی و ناسالم است.

از این گذشته، هرچه موقعیت به خانواده و روابط خانوادگی نزدیک‌تر باشد، افراد کمتر متوجه شده و انتخاب بین این دو ارزش را به یاد می‌آورند. و اگر انتخاب نادرست انجام شود آسیب بیشتری متوجهشان می‌شود.

کدام‌یک از این ارزش‌ها برای شما ارزشمندتر است؟

برای درست گفتن باید دیگران اینطور درموردتان تشخیص دهند. برای اینکه ثابت کنید حق به جانب شماست و شما درست می‌گویید، باید دیگران اینطور ببینند. این از غریزه ناشی می‌شود و با کار درست را انجام دادن فرق می‌کند. برای انجام دادن صحیح کار نیاز به تایید و دانستن دیگران نیست.

تا چه حد حاضرید حق به جانب شما نباشد اما درازای آن خوشبخت‌تر باشید؟

آیا حاضرید برای اینکه خوشبخت‌تر باشید حرفتان را به کرسی ننشانید؟

البته موقعیت‌های زیادی وجود دارد که باید تفاوت‌ها مشخص شود و ممکن است دیدگاه خاص شما تاثیر مهمی بر یک موقعیت داشته باشد. موقعیت‌های زیادی هست که دیگران فقط سیاه را می‌بینند و شما سفید را می‌بینید و با مجاب کردن آنها به دیدن سفید خواهید توانست به سود مهم مثل حفظ پول یا جلوگیری از تصادفات و امثال این دست پیدا کنید.

کنار آمدن با اختلافات، مالیات استانداردی است که برای زندگی می پردازید.

اما نباید به‌تندی یعنی با غریزه‌تان با آنها برخورد کنید، یعنی هر دیدگاه مخالف را توهینی شخصی به حق‌به‌جانب بودن خودتان تصور کنید. کمک کردن برای رسیدن به یک درک بهتر و بالاتر با اینکه بخواهید همیشه خودتان درست گفته باشید یک دنیا تفاوت دارد.

و در اکثر موقعیت‌هایی که افراد برای اینکه ثابت کنند درست می‌گویند با هم گلاویز می‌شوند، بحث می‌کنند و شادی و خوشبختیشان ر ا خدشه‌دار می‌کنند، هیچ دستاورد مهمی به‌دست نمی‌آورند.

آیا به‌نظرتان درست است که بخواهید صبح خودتان و همسرتان را سر اینکه چه کسی چراغ دستشویی را شب روشن گذاشته و اینکه به او ثابت کنید کار شما نبوده، خراب کنید؟

آیا درست است که حتی اگر درمورد مذهب، اقتصاد، و سیاست حق با شما باشد اما برای اثبات آن به جمعیت کلانی از مردم، هم خودتان را عصبانی کنید و هم دیگران را تحقیر؟

یک تجربه قوی و قابل تغییر برای شما، امتحان کنید

دفعه بعدی که در برخورد با همسرتان، دوستتان یا هر کس دیگری، درمورد چیزی فهمیدید که حق با شماست، آگاهانه سعی نکنید حرفتان را اثبات کنید.

حتی اگر در دلتان بیقرار بودید که نشان دهید که شما درست می‌گویید، این‌بار را واکنش ندهید.

درعوض، ببینید آیا واقعاً دلیلی وجود دارد که اصلاً بخواهید این موضوع را دنبال کنید: آیا حل این اختلاف واقعاً فایده‌ای در بر دارد، مثل جلوگیری از تصادفات، ارتقاء سلامتی، پول درآوردن یا همچنین چیزهایی؟ اگر اینطور بود، آگاهانه به خودتان یادآور شوید که این ‌بار به ‌نرمی و مهربانانه پیش بروید. به خودتان یادآور شوید و به طرفتان هم بگویید که به این دلیل این مسئله را دنبال می‌کنید که به این نتیجه مفید دست پیدا کنید نه اینکه نشان دهید حق باشماست.

البته این احتمال وجود دارد که درست مثل خیلی از موقعیت‌ها نیاز شما به اینکه ثابت کنید حق با شماست از غریزه‌تان ناشی شده است. فواید احتمالی اینکه طرف مقابل ببیند که شما درست می‌گفتید واقعاً به اندازه استرس و برهم خوردن آرامش و شادی زندگیتان نیست.

در هر موقعیتی سعی کنید میل غریزی خود را سرکوب کنید. این‌بار اجازه بدهید همسرتان یا طرف مقابلتان هر که باشد، پیش برود. اجازه بدهید آنها باور کنند که حق دارند و درست می‌گویند.

و بعد واکنش خودتان را به این موقعیت نگاه کنید.

بیشتر مردم تعجب می‌کنند که چقدر همچنین کاری برایشان سخت است. بااین تجربه بیشتر آدم‌ها متحیر می‌شوند که چقدر غریزه‌شان روی آنها نفوذ دارد. بااینکه دانستن اینکه باید نشان دهید حق به جانب شماست شادی و آرامش را بر هم می‌زند، اینکه اجازه بدهید کسی دیگر (مخصوصاً یکی از نزدیکانتان) باور کند که او درست می‌گفته برای جلوگیری از آن آسیب کار واقعاً سختی است.

ممکن است هوای نفستان فریاد بکشد که، “اما اونوقت فکر میکنه که حق با اون بوده!” و بعد پافشاری کند که، “حالا از این به بعد همش فکر میکنه که دیگه حق با اونه!”

اولین قدم برای از بین بردن آن نفوذ، این است که نفوذ نفستان بر روی خوشبختیتان را تشخیص دهید.

بعد از اینکه برای اولین بار دیگر نیاز به نشان دادن اینکه حق به جانب شماست را در خودتان از بین بردید—مخصوصاً اگر به قیمت این تمام شود که طرف مقابلتان تصور کند حق با اوست—ببینید چه اتفاقی می‌افتد. احتمالاً اتفاقی که می افتد این است: دنیا فرو نمی‌ریزد. به‌خاطر اینکه نشان ندادید شما درست می‌گویید همه چیز متلاشی نمی‌شود.

هیچ بحثی صورت نمی‌گیرد و هیچ درگیری بین نفس شما و نفس کسی دیگر هم اتفاق نمی‌افتد. و هیچ چیز آرامش و احساس خوشبختی شما را برهم نخواهد زد.

پس اگر می خواهید هر روز خوشبخت‌تر از روز قبل باشید، این تجربه را دوباره امتحان کنید. از درست گفتن خودتان دفاع نکنید و ببینید نفستان چطور به این موقعیت واکنش می‌دهد. باید بتوانید کم کم کنترل نفستان را در دست بگیرید.

و تماشا کنید که چطور باوجود اینکه ثابت نکردید که این شما هستید که درست می‌گفتید، دنیا ویران نمی‌شود و اتفاقاً درست برعکس آن پیش می‌آید.

اتفاق دیگری که ممکن است روی دهد این است که به مرور زمان اطرافیانتان این طریقه زندگی کردن ما را دیده، یاد گرفته و دنباله‌رو شما می‌شوند. آنها هم دست از اثبات حق داشتن خود برداشته و زندگی را بیشتر از قبل لذ‌ت‌بخش می‌کنند.

بزرگترین حق ما نعمت و توانایی این است که به دنبال خوشبختی خود باشیم. اما اکثر مردم بزرگترین موانع راه خودشان هستند. آیا نیاز شما برای اثبات درست گفتنتان هم مانعی برای رسیدن به این بزرگترین نعمت خدایی شده است؟

برم ببینم فونبال رو یه نگاه کوچیک کنم بیام  بعد ادامه ۲۴ زو ببینم

امروز تولد وبلاگمه

 

عاشق اینم که تو یه شهری که ۵۰ درجه زیر صفره و برف هم میاد زندگی کنم

فکر کنم شمال نروژ یا سوئد یا کانادا خوب باشه

خدا کنه قسمت شه

موندم کنگره رو چیکار کنم

همش دارم میپیچونم

فکر کنم برا اولین بار در تاریخ کنگره ها در جمهوری اسلامی پوستر یه نفر رد شد!

اونم پوستر من بود

یه حسه خاصیه. از یه طرف احساس بیکفایتی میکنی و از طرف دیگه خوشحالی که بالاخره یه کنگره  در ایران حاضر شد یه پوستر رو رد کنه و نگران کمبود پوستر در کنگره اش نباشه!

الان یه مدته که افتادم تو خط ردی در هم نمیام

البته شایدم اصلن بهشون نرسیده بود

حوصله این امتحان تخمی رو ندارم

حدود ۲ ماه پیش بود که دختری رو که تو ۱۷ سالگی عاشقش بودمو  تو فیس بوک دیدم!

همون موقع ها فهمیدم که تفاوت ما خیلی زیاد هست

حالا اما تو فیس بوک که دیدمش فهمیدم از خیلی , خیلی بیشتره!

الان شاید حتی یه ذره از اون احساس هم برام نمونده

احساسی که یه زمان فوران میکرد

هر چند که دوست دارم یه بار دیگه از نزدیک ببینمش و باهاش صحبت کنم

الان مستقیم دارم از کلینیک مینویسم

شیرینی هم دارم میدم

به خاطر هیچی!

 

عجب روزی بود این شنبه ۱۸ دی

در تاریخ زندگیم ثبت شد

البته یکشنبه هم ادامه یدا کرد

امیدوارم دیگه یه چنین روزهایی نداشته باشم

خدایا به امید تو

از این بحث های اعتقادی دارم خسته میشم

گاهی حس می کنم مسولیتم داره روز به روز سنگینتر میشه

شاید به اون اندازه ایی که میدونم خوب نیستم

دیروز تولد بودیم و بازهم بحث به اینجور چیزها کشیده می شد

یاد اون حرفه ح افتادم که می گفت وای به حاله مت که میدونیم و خوش به حاله شما که نمیدونین!

الته تو قران ایه ایی با این مضمون اومده که " ایا اونهایی که نمیدونن با اونهایی که میدونن برابرند؟"

کلا دارم گیج می شم

یا اینکه " چه چیزی تو را به پروردگارت مغرور کرده؟"

حالا بازم گیج تر میشم

کاش اصلا تو جنگل میزیستم!!

امروز( یعنی دیروز)  روز خوبی بود و پربار

خدا کند که فردا هم

هوس کردم بشینم لاست و پریسون بریک و دوباره ببینم

ولی نه نمیبینم

هی میرم باشگاه و استخر میام هی میرم هی میام.....

چقدر خوبه ادم  تا قبل  ازدواج  خودشو پاک نگه داره

خصوصا اگه خونه مجردی داره و تو یه شهر درندشته

این روزها خوب دارم ورزش میکنم

باشگاه و استخر

 

 

 

اون قضیه داره تمام میشه

یعنی قبل اینکه شروع بشه

ولی یکی دیگه زنگ زده

میخوام همه رو بپیچونم

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است

برگرفته از وبلاگ کیمیا


 

تو این خونه رو با هم می خوام
تو نباشی دل من می گیره
این و از چشم های تو می خونم
بی منی خونه برات دل گیره

من با داشتن تو آروم می شم
زیر سقف خونه وقتی هستی
با تو خوشبختی من تکمیله
توی این حال خوشم هم دستی
شب این خونه پر از احساسه
دل من به داشتنت می نازه
اگه تو باشی کنارم دستام
دست خالی خونه رو می سازه

تا ته قصه بمون با من
بزار این دل خوشی عادتشه
بیا هم خونه من تا عشق
با تو همرنگ عبادتشه

ادم هر چی بزرگتر میشه شناحتش نسبت به اطرافش بیشتر میشه

هر چند که لزوما ممکنه به حقیقت نرسه

کاهی ادم میدونه که یکاری اشتباه هست ولی بازم میره اونو انجام میده

 

اوف خسته شدم

دارم وترد بازی چدیدی میشم